قلّه محبت
بیایید خود را با شبنم لاله ها پاک کنیم و بوسه ای به خاک پاکشان بزنیم و به دوران کودکی بر گردیم که دوران پاکی هاست آن دورانی که با دختران پاک محلّه
خوبیها می نشستیم و بازی قائم باشک بی ریایی را شروع می کردیم .
بیایید معلم پرنده هایی باشیم که رسم پرواز را نمی دانند .
بیایید به اوج قله محبت برویم و فریاد بزنیم و بغضهایمان را روی هر چی سنگ سخت تو دل بیابون خالی کنیم و از دل بیابون سنگ سخت حقیقت را برداریم و
بزنیم شیشه های عینک غفلتمونو بشکنیم و جای آن شیشه های تار شیشه های زلال حقیقت رو بندازیم و غصه ها مونو بریزیم تو صندوقچه ای و قفلی به
بزرگی آرزو های دلمون به اون بزنیم و بندازیم تو رودخونه مثل سبزه 13 بدری که گره می زنن و میندازنش تو رودخونه ،
بیایید با خودمون عهد ببندیم که هیچ گُلی را پرپر نکنیم ولی وقتی که گلی را دیدیم که به لطافتش می بالد به او بفهمانیم که او هر چه دارد از خداست .
بیایید لبخند ها را از لبهایمان فراری ندهیم و چشمهایمان را روی مشکلات نبندیم و آنها را با اغوشی باز پذیرا باشیم .
بیایید بار دیگر به خودمان بر گردیم و اصلاح خودمان را واجبتر بدانیم و اصلاح دیگران را به نوبت بعدی موکول کنیم .
بیایید تا زنده هستیم با شرف و عزت زندگی کنیم .
چرا که انسان تا زنده هست
باید زندگی کند .
نسرین رشیدی