تقدیم به گل پر پر شده شهید فهیمه سیاری
خا ک کردستان بوی قدمها یت را حس کرد و آسما نی شد. با سن کمت هدف بزرگی را بر دوش می کشید ی که پر پر شدی.
قا صد کها تا دور ترین سرز مین ها چر خیدند و ملائکه مژده شها تت را در طو مار بهشتیا ن ثبت کردند.خاک قدمگاه پیکر
پاک ات شد و ملکو تیان زائر همیشگی ات تا به هر بهانه به زیارت تربت مقد س ات بیایند و بوی خوشش را برای آسمانها
سوغات ببرند.
قلم در دستانم لرزید و واژه ها از لغت نامه ذهنم تهی شدند وقتی نامت به عنوان طلبه شهید روبروی کویر دیدگانم با اقتدار به
نما یش درآمد، چه شباهت متفاوتی است بین من و روح وسیع شما…من نامی از طلبه بودن در سر دارم و تو تا انتهای عاشقی
رفته ای ،من چون نا توانی در دورترین نقطه جغرافیا ی ایثار هستم و شما مالک سرز مین فداکاری …
و حالا در جلسه امتحان عشق من مانده ام و یک برگه سفید،یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و شرمساری…
درد دل من در این صفحه کوچک جا نمی شود،حتی اگر تمام کاغذ ها را طومار کنم و تمام دریا ها را جوهر…
خوا هر بزرگوارم …برای شهادتت نباید گریست…برای رو سیاهی و خالی بودن دست های تهی ام می گریم…
وسعت کبریائیت نوشتنی نیست…گفتنی نیست.
یکی فریاد زد ، وقت تمام است…برگه ها بالا
زهرا حسینی