تبسم گل
«إِنَّ فاطِمَة خُلِقَتْ حُورِیهَ فِی صُورَة إنْسِیّه» (النبی صلی الله علیه و آله وسلم )
پیش از خلقت تو بودی. تو چکیده وجودِ خدایی در ذات هستی.
نور هستی بر صحیفه امر تجلی یافت و وجود تو در ازل نقش بست.
آدم در مقابل نور وجودت به سجده درآمد و علم آموزی نمود؛ آن گاه، به نور کلمات وجودت، از سرگردانی نجات یافت.
ذرات ادراک باغ های بهشتی از پیش از زمان ها و تا اکنون و همیشه، از وجود تو سیراب می شوند و فرشتگان، به عشق زیبایی نور وجودت، مست معرفت اند.
شب عروج مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم ، بازخوانی غزل های بهشتی آغاز شده بود؛ زیر درخت طوبی، کنار نهرهای اثیری، جبرئیل بود که حکایت هزار و یکشب اهورایی را باز می گفت، آن گاه، سیبی به مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم هدیه داد و عشق به سینه مصطفی هجوم آورد… «این نور کسی است که در آسمان نامش «منصوره» است و در زمین «فاطمه».
این نور، نور شادی ذرات کیهان است؛ نور کوثر:
«فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ»
معنای هستی، کره خاک را تا ابد منت دار خویشتن نمود.
سپیده ای که تو آمدی تا با نگاه زلالت ما را با وضو سازی، کیهان به طرب نشسته بود. در همان آغاز، سلام به اسلام دادی و دوشیزگان صفا، لبخند معرفت از وجود تو چیدند و درخشندگی نور جمالت، روح پاک خدیجه را به شادترین لحظات هستی، در اوج آسمان ها برد.
خدا تو را از همه آلودگی ها پاک خواست و اوست که تو را به علم از جهل برید.
اکنون مصطفی را چه غم که گنج هستی را خدا به او داد. سرّ وجود ازل و ابد را در چکیده تمام زیبایی های دو جهان به مصطفی بخشید؛ کلمه خودش را به مصطفی سپرد و آنگاه، به زیباترین صورت های وجود، به توصیف او پرداخت:
«کوثر»، «قربی»، «اهل البیت»، «شجره طیّبه»، «بحرین»، «شکوه و مصباح و کوکب» و…
اکنون تماشاگرِ انس رسول با معنای بهشتیم و معنی بهشتی، همکلام فرشتگان است.