کبوتران عاشق
گفت فرزند پدر جان : این شهیدان کیستند ؟
کین همه پر رهرواند و با سعادت زیستند .
گفت پاسخ : نازنینم این عزیزان یادگار رهبرند .
یا همان فداییان پرپرند.
اشک جاری شد زعمق جان گریست.
گفت : جان من آنها همه پیشتازان چون کبوتر در ره پیغمبرند.
گفت : بابا ، این عزیزان با شهادت رفته اند ؟
پس چه بی نام و نشان ؟
چشم زیبایش پر از اشک شد و چون الماسی درخشید و به آرامی بر گونه لطیفش نوازش کنان غلطید و به دست پدر افتاد .
گفت : بابا ، دخترم این نازنینان با شهادت زندگی ها یافتند . زندگی در بی نهایت ، با شهامت ، با سعادت یافتند .
دخترک که گویی دلش هوای شهیدان کرده بود گفت : بابا ، چرا این شهیدان آرزوشان گم نامی بود ؟
بابا در حالی که با یک دست اشک دختر و با دست دیگر اشک خود را پاک می کرد گفت : دخترم چون آنها شهیده مظلوم خانم فاطمه زهرا( س ) الگو قرار
داده بودند .
و اینچنین به ملاقات ایشان رفتند .
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد .
مهسا احمدی