قطره ....
قطره می خواست به دریا برسد . این را چندین بار از خداوند خواسته بود .
و خدا هر بار می گفت فاصله قطره تا دریا بسیار است .
قطره به دریا رسید به خداوند گفت : آیا از دریا بزرگ تر هم هست ؟
می خواهم به آنجا بروم به بی نهایت .
خداوند فرمود : آری هست !
خداوند قطره را به قلب انسان برد و به او گفت :
اینجا بی نهایت است .
آن قلب برای یک انسان عاشق بود .
قطره از قلب عاشق گذشت به چشم او رسید و قلطید .
و خداوند فرمود : حالا تو بی نهایت شدی چون من در تو نمایانم .
خوشا به حال قطره چشم انسان عاشق .
پروین هاشمی