سهمیه
در دانشگاه نفر اول شده بود بچه ها دورش جمع شده بودند تا تبریک بگن یکی از اونایی که همیشه مشروطودو چشم دیدن موفقیت کسی رونداشت با حالتی تمسخر آمیز گفت :
با سهمیه شهید شدن باباش او مده اینجا حالا واسه من درس خون شده
دانشجوی ممتاز با کمی مکث سرش رو بالا گرفت وگفت باشه قبول سهمیه ای که نگرفتم مال تو ولی به شرطی که بتونی گریه های هر شب مامانت روکه از دوری پدرت واز بار مسئولیت زندگی اشک میریزه تحمل کنی ب شرطی که طعم یتیمی رو بچشی به جای آغوش بابات سرش رو رو قبر بابات بذاری