حکمت خدا
روزی مهندس ساختمانی از طبقه ششم می خواهد کارگری را صدا بزند . خیلی او را صدا میزند ولی به خاطر شلوغی کار گر صدای او را نمیشنود به ناچار مهندس ساختمان یک اسکناس ده دلاری به پایین می اندازد ولی کار گر بدون نگاه به بالا آن را در جیبش میگذارد این بار مهندس یک اسکناس 50 دلاری می اندازدکار گر آن را در جیبش میگذارد این بار مهندس از یک سنگ کوچک استفاده میکند به محض خوردن سنگ به سر کار گر او بالا را نگاه میکند وکار مهندس راه می افتد .
گاهی وقت ها منطق ما هم در مقابل خداوند همین گونه میشود وقتی نعمت هارا داریم به خدا توجهی نمی کنیم ولی وقتی سنگ کوجک مشکلات پیش پایمان میافتد خدارا پیدا میکنیم ا
قدری فکر کنیم چراااااا؟
منبع :تقویم حافظ