آب را گل نکنید
آب را گل نکنید
شاید از دور علمدار حسین
مشک طفلان بر دوش
زخم و خون بر اندام
می رسد تا که از این آب روان
پر کند مشک تهی
ببرد جرعه آبی برساند به حرم
تا علی اصغر بی شیر رباب
نفسش تازه شود وبخوابد آرام
آب را گل نکنید
که عزیزان حسین
همگی خیره به راهند که ساقی آید
وبه انگشت کرم،گره کور عطش بگشاید
آب را گل نکنید
که در این نزدیکی عابدی تشنه لب و بیمار است،
در تب و گریه اسیر
آب را گل نکنید
که بود مهریه مادرشان
نه همین آب که هر جای دگر رودی و نهری جاریست
مهر زهرای بتول است
ازاین است که من میگویم
آب را گل نکنید
آب راگل نکنید